سلام سلام قرار بود خیلی زود به زود به اینجا بیام الان انقدر فکر کردم اسم سایت چی بود با کلی مکافات اسم ساحل افکار فقط اومد به ذهنم بعد دیگه یادم افتاد سایت بیان بود 😂😅
حالا که اومدم رمزم یادم رفته بود😁خلاصه با هزار زحمت تونستم وارد بشم 😂😂😂
خب خب دلیل این مدت نبودنم رو میخوام بگم سرگرم درس و کار کار کار بودم و هستم
امروز چون روز ۹ار دیبهشت مصادف هست با روز روان شناس اومدم بگم بله من با تمام کسایی که بهم گفتن نمیتونی سخته برات از پسش بر نمای جنگیدم و امروز خدارو شکر شدم یه روان شناس کودک موفق 😊
از اقای پیمان مدرس ک همیشه یه ترس خاصی بهشون داشتم و استاد روان شناس بالینی دانشگاه کاشان بودن در اون زمان بگم مرسی ک مشوقم بودی🌷امیدوارم در کنار زهره جون در هر کجا که هستین شاد و خوشبخت باشید در کنار دوقلوهای نازتون
سلام به دوستان (:
انقدر نیومدم اینجا که یه حس فراموشی خاصی الان دارم /:
کیا منو یادشونه؟
اصلا هست کسی اینجا !؟!
ان شالله سعی میکنم زود زود بیام غیبت طولانی دیگه نداشته باشم(:
شب رنگی رنگی خوبی داشته باشید
خاک قم گشته مقدس از جلال فاطمه
نور باران گشته این شهر از جمال فاطمه
گرچه شهر قم شده گنجینه علم و ادب
قطره ای باشد ز دریای کمال فاطمه
میلاد مظهرعصمت و نجابت حضرت فاطمه معصومه(س)
و روز دختر بر تمام دختران عفیف ایران زمین مبارک
#این عکسها ی پارسال 28صفر که قم بودیمه
گل ها شناسنامه ندارند
شناسنامه ی گل ها را به نام دخترها زده اند
دخملیا روزمون مبارک:دی
اعتراف میکنم وقتی میرم یه وبلاگ که 500خط :دی مطلب تایپ کرده نخوده بر میگردم :دی
ولی اگر قسمت نظر سنجی داشته باشه موافق رو میزنم چون چشمی متوجه موضوع میشم و به نظرم جالبه/:
اعتراف میکنم بعضی وبلاگها که میرم وقتی از مطلبی که پست کرده متوجه نوشته هاش نمیشم
منتظر تایید کامنت ها میشم تا ببینم بقیه چی فهمیدن منم در همون خصوص کامنت میزارم :دی
اعتراف میکنم وقتی تو یه وبلاگی کامنتم بی جواب میمونه ناراحت میشم ):
امروز تو خونه تنهام !
صبح که بیدار شدم بعد صبحانه گفتم برم سراغ کارهای عقب افتاده رو انجام بدم
که چشم خورد به البوم زمان دانشجویی ^_^
نشستم همه عکسارو نگاه کردم و خاطره های خوب برام تداعی شدن
اون موقع ها زیادی غذاهای من دراوردی :دی
درست میکردیم خیلی هم خوشمزه میشد
امروزم با یاد اوری اون روزا رفتم سراغ غذا من دراوردی غذای دانشجویی:دی
این شما و اینم غذای دانشجویی زمان ما
البته هنوز نوش جانش نکردم^_^
#چقدر عمر ادم زود میگذره قدرشم نمیدونیم):
یکی از دوستام زمان مجردی چند سالی با یکی دوست بود
خیلی بهم وابسته شده بودن ولی یه اتفاقای افتاد که نشد ازدواج کنن
بعد یه سال دختر ازدواج میکنه ولی تمام فکر و خیالش پیش اون پسر بود
و به شوهرش بی محلی میکرد حتی وقتی که دخترشم بع دنیا اومد هنوز رابطه سردی
باهاش داشت
امروز که باهم حرف میزدیم میگفت از اشتباهات دوران مجردی اینکه با کسی دوست باشی
صد در صد تو زمان متاهلی کم میاری همش میگی اگه اون الان بود چی میشد اگه اون شوهرم بود
خوشبخترین زن دنیا بودم همین حس و حرفا باعث میشه رابطه سرد بشه
دوستم میگفت خیلی به شوهرم بد کردم الا ن دارم جبرانش میکنم ولی حسم میکنم
بدترین کار ممکن رو در حقش انجام دادم
کاش هیچ وقت با قبلی دوست نبودم انگار یه جورای به شوهرم خیانت کردم
##به نظر من هم دختر هم پسر تو دوران مجردی نباید با کسی رابطه عمیق داسته باشن
چون تو یه دوره ای هر دو بد ضربه میخورن و از احاظ رو حی افسرده میشن
دم غروبی دلم گرفت از اینکه بهترین ماه خدا داره تموم میشه
از اینکه فقط فردا غروب صدای ربنا رو میشه شنید
امیدوارم تو این ماه مبارک رمضان اعمالم خوب نوشته شده باشه
حال دلم تو این ماه مبارک رمضان 95خوب بود فقط خوب بود همین
#دوستای مجازی طاعات و عبادتتون قبول درگاه حق ان شاءالله
پیشاپیش این عید بزرگ مسلمان عید سعید فطر مبارک
++++این عکس و عکس پست قبلی فقط واسه مزاح هست و بس:دی
اولش بگم به خوابم نخنیدن ها :دی
این خواب رو یه مدته مرتب میبینم نمیدونم چرا /: !!!
خواب درخت مارمولک ||||:
ملت چه خوابهای میبینن ما چی خوابی واقعا (((:
وقتی خیلی بچه بودم یه روز که تو باغچه با پسر خاله و دختر دایم اینا بازی میکردم
پسر خالم یه زنبور رو کشت من خیلی ناراحت شدم
رفتم زنبور رو چالش کردم پسر خالم گفت دیونه چکار میکنی گفتم چالش کردم درخت زنبور بشه
الان هر وقت منو میبینه میگه خب درخت زنبورت سبز شد مسخره ام میکنه
دستی دستی اثباب شادی خانواده کردیم خودمون رو ((((:
دوران کودکی پراز خنگ بازیه کاش هیچ وقت بزرگ نمیشودم...
همیشه وقتی وضو میگیرم میرم سمت اشپزخونه یه دو لیوان اب میخوردم قبل ماه رمضان|:
امروز هم همینطور شد وضو گرفتم خیلی احساس کردم خیلی تشنمه
همین که خپاستم لیوان اب رو نزدیک دهن مبارک ببرم :دی
یکی از درونم صدام زد هعی حواست کجاست تو روزه ای|||:
دیروز شله زرد درست کردم :دی
هرچند خودم دوست ندارم ولی یه دو قاشق میخورم خیلی خوشمزه هم شده بود:دی
حلول ماه رمضان رو به همه تبریک میگم
انشاءالله ماه خوب پر خیر و برکتی باشه واسه همه
***
ما ادما انسانهایی عجیبی هستیم انقدر تو طول سال بدی میکنیم
دل میشکنیم، مسخره میکنیم همدیگرو هر جوری که دلمون بخواد در مورد هم بد
قضاوت میکنیم ،به هم دروغ میگیم ،غیبت و تهمت که دیگه نگو
ولی همین که ماه مبارک رمضان میشه اون وقت که ورق بر میگرده
مهربون میشیم واسه همه از بچه کوچیک گرفته تا پیر و سالمند
دیگه به کسی نمیخندیم ،غیبت و تهمت نمیزنیم،
قضاوت نمیکنیم همدیگه رو خلاصه فکر میکنیم ادم شدیم
چرا ما ادما اینطوریم خوردمون رو گول میزنیم یا ....
#سال86رفتیم سوریه خیلی خوب بود
شب عید سعید فطر صبح عید اونجا بودیم
واسه نماز ظهر رفتیم حرم بی بی زینب
اونجا حسِ غریبی میکردم وقتی اذان گفت بیشتر ا
اشهدان علیا ولی الله
رو نشنیدم گریه ام گرفت ...
ولی تو حرم حضرت رقیه نه این حس رو نداشتم
اینا رو گفتم که به این برسم
اونجا بهمون گفتن حواستون به کیفاتون باشه
تو ماه رمضان کسی دزدی نمیکنه ولی امروز دیگه ماه رمضون نیست
واسم جالب بود که چرا اینطورین ادما!!!!
چه خوبه همیشه ماه مبارک رمضان باشه
یه زمانی دانشجو بودیم :دی
یادش بخیر تمام مدتی که امتحانات پایان ترم بود
همه بچه های خوابگاه شبا بیدار بودن و سخت مشغول درس خوندن
هر شب هم همینو میگفتیم که از ترم بعد درسامو مبخونم که اینطوانباشته
نشه و بهم سخت نگذره ولی کو یه بارم نشد تو طول ترم درس بخونم :دی
یکی از بچه ها میگفت خدا تو رو خدا (((:
اگه قرار بعد امتحانام بمیرم همین الان جونمو بگیر که انقدر درس نخونم اون وقت خیلی
زورم میاد ((((:
دیروز با ابجیم رفتم سونو گرافی خیلی شلوغ بود ابجیم باید کلی اب میخورد
واسه همینم با اینکه از قبل نوبت داشتیم مجبور شدیم بمونیم یه چند نفری برن داخل
تا ابجیم وقتش بشه
تو این فاصله هر خانمی با شوهرش میرفت داخل وقتی شوهره میومد بیرون
لبخند بر لب و بعضیا هم نیش تا بنا گوش باز
حداقل یه دو دقیقه ای تو عالمه خودشون بودن وقتی متوجه میشدن داریم
نگاهشون میکنیم به خودشون میومدن و منم بهشون لبخند میزدم
یه جورای بهشون میگفتم تبریک میگم منم از خوشحالیت خوشحالم مثلا:))به نظرم این لحظه بهترین لحظهزندگی هر پدر و مادریه که از سونو صدای شنیدن قلب بچه شون رو میشنون
ن
جمعه تعطیل است ولی...دَرِ دُکانِ تمامِ بی کسی ها باز است!
جمعه ها را باید قاب گرفت!
درست مثل همان عکس های قدیمی و خاک گرفته ی روی دیوار
انگار جمعه ها ماندگارترین روزهای آ فرینش اند...
تلخی ها وشیرینی ها یش، قاب می شود و می چسبد به دیوار خانه ی دلت.
مثل لبخند های مادر بزرگ درآ ن عکس قدیمی
یا مثل گریه های من درآ غوش مادر
که با دیدنش در عکس های قدیمی ،همیشه لبخند می زنم
مرد و زن هم ندارد
جمعه ها دلتنگترین روزهای هفته است
باید از تقویم پاکش کرد
غروب جمعه ها بد دلم میگیره
هیچ چیز به اندازه ی یک کوه شبیه
پدر نیست...
یه استاد داشتیم میگفت اگه یه کبوتر یه بالش شکست خیلی عذابه واش چون دیگه نمیتونه درست بپره
خودشو از مشکلاتی واسش پیش میاد نجات بده وای به اون روزی که هر دو بالش بشکنه
دیگه هیچ امیدی برای پرواز دوباره نداره
من الان اون کبوترم هر دو بالم شکسته
سخته روز پدر بیشتر از یه فاتحه چیزی نمیتونی بهش کادو بدی...
روح تمام رفتگان شاد و یادشون گرامی
صلوات واسه همه ی پدرای آسمونی ...
تکرار خاطرات واسه من ! چون سریالهای میزاره که باهشون خاطره دارم
مثلا امشب از سر بی حوصلگی کنترل به دست شبکه ها رو یکی یکی میزدم و رو بعضیا یه مکس کوچیک یه چن ثانیه
یه رسیدم به آی فیلم سریال یوسف پیامبر قسمت اولش در حال پخش بود و من در عین تماشای این سریال زیبا و دوست داشتنی به خاطراتم سفر کردم به جمعه شبها
اون موقع که از شبکه اول پخش میشد دانشجو بودم (:
یه سالن نماز خونه داشتیم تو خوابگاه خیلی بزرگ با یه تلویزیون 42اینچ (همیشه هم خراب بود)
ما هم با بچه های اتاقمون بالش به دست از ساعت 8شب میرفتیم جا بگیریم جلوی تلویزیون که راحت دراز بکشیم و سریال مورد علاقمون که همین یوسف پیامبر بود رو ببینیم یادش بخیر پفک و لواشک هم میخریدیم
الان باز تصویر اون روزها جلو چشامه!!
سریال که تمام شد زدم شبکه نسیم خندوانه رو دیدم که مهمان برنامه آقای کیومرث پور احمد بود
از قصه های مجید و خواهران غریب و ترانه زیبای مادر من خسرو شکیبای گفتن و من باز رفتم به خاطرات شیرین گذشته ام
عجب شبی بود امشب پر شد از خاطرات گذشته
#ترس دارم آلزایمر بگیرم و این خاطرات کمه شیرینم رو به دست فراموشی بدم....
قشنگ ترین اسم دنیا
میدونم همه قدرشو میدونن و هیچ احتیاجی نیست نصیحت کنم
وجود مادر تو خونه خیلی مهمه وقتی بود حتی یه لحظه هم به اینکه یه روزی بینمون نباشه فکر نمی کردم
الان تو خونه یه چیزی کمه یه چیز نه همه چی کمه
دلم واسه صدا ش بزنم بگم مامانی تنگ شده
درسته سنم زیاد و لی تو هر سنی که باشی دلت میخواد که مادت کنارت باشه
روح تمام مادرهای که بینمون نیستن شاد ...
می ترسم!
می ترسم برای دیدنم
از «بهشت»
به «جهنم »بیاید!!
«مادر»است دیگر...
وقت ،وقت خونه تکونی و تمیز کردن خونه و قالی و فرش
برق انداختن لوازم خونه ووووووو
منم گفتم حالا که وقت خونه تکونیه چرا وبمو از این همه خاک (سکوت )تمیز نکنم ((:
در این خصوص یه پیام واتس آپی هم اومد کلی خندیدیم از وضعیتمون(((:
کارهای نزدیک سال نو در خارج
رزرو بلیط برای مسافرت
سفارش لباس برای مهمانی
خرید درخت کریسمس
خرید کادو برای بچه ها
خرید فشفشه و وسایل آتش بازی
سفارش کیک
و خرید مشروب و ....
سال نو در ایران
شستن فرشها
سابیدن آشپزخانه
شستن یخچال و مبل و پرده
شستن دستشویی و حمام با آخرین ابتکارات
شستن تمامی ظروف
شستن راه پله ها
و در آخر هم شستن ماشین بابا
به نظر شما ما جشن میگیریم یا فستیوال شستشو؟؟!!(((((((((:
بعضی وقتها هست که تو دنیای درونی خودت گم میشی یه عالمه فکر و خیالات تو ذهنت رژه میرن و بدون اینکه
متوجه بشی اطرافت چه خبره به خودت میای و میبینی
یه چن لحظه تو دنیا نبودی انگار حالا هم هرچی فکر میکنی چی
تو ذهنت بود یادت نیست و فراموش کردی
# من فراموش شدم به دست خودم /:
#گاهی تو خونمون انقدر سکوت هست که از یه فریاد گوش خراش بد تره
من اووومدم :دی
یه مدت بود حوصله وبمو نداشتم ینی حوصلم نمیشد بیام بازش کنم
شیرازیم دیگه(((:
جای همه شما خالی خدا قسمت کرد روز شهادت امام رضا مشهد باشم
وای نمیدونید چه خبره اونجا انقده مراسم زیبا و باشکوهی بود ان شالله قسمت بشه خودتون برید ببینین
واسه همه تون دعا کردم دلم میخواد سال دیگه هم حتما این روز اونجا باشم ان شالله این سعادت رو دوباره داشته باشم
عکس گرفتم حسش بود میزارم (:
آ رام و صبور و مهربان است هنوز
با این دل خسته ،همزبان است هنوز
با ناز و کرشمه و ادا می آ ید
تنهایی من زنی جوان است هنوز
شاعر:رقیه ندیری
به سلامتی خوزستان که چهار فصل داره
بادستان
خاکستان
داغستان
شرجستان
خدایا یکم زیرشو کم کن مردم خوزستان ته گرفتن/:
وقتی به عکس مامانم خیره میشم کلی باهاش درددل میکنم گاهی هم گله که چرا رفت چرا تنهام گذاشت
دلم واسش خیلی تنگ شده
عجب چیزیه این مالکیت معنوی توی بلاگفا هرچی کپی برداری میشد متوجه نمی شدیم صد باریکلا داری بیان
پست قبلی کپی شده |:
نوش جونت به یه شرط تا ایدیتو نزاشتم خودت بیا ازم بابت همچین پستی تشکر کن :دیییی
که باعث شد کپیش کنی:دیییی
چقد سخت پست گذاشتن با گوشی دستم سرویس شد|:
باهرکس میشه خندید
ولی
فقط در آغوش یک نفر میشود گریه کرد
چه ازدحامی به پا کرده ای در من،
همین تو یک نفر !
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...
سهراب سپهری
منبع اینجا پُر از فکت گرافی های خوبِ(:
راضی بودن از زندگی و داشته هامون اصلا اصلا به این معنی نیست که برای داشتن چیزهای بیشتر و زندگی بهتر تلاش نکنیم. بلکه کمکمون میکنه که با آرامش بیشتری تلاش کنیم و مطمئنا وقتی آرامش داشته باشیم، نتیجه خیلی بهتری هم میگیریم. ۵ راه ساده برای اینکه از زندگیتون راضی باشید براتون داریم :
منبع سایت مورد علاقه ام
زندگی
درد قشنگیست
که بر باور ما می بارد
و سر انجام ظریفی است
که در خاطر ما می ماند.
زندگی،
شوق گلی رنگین است
روی سرشاخه ی امید،
بر ساقه ی دلتنگ نگاهی که زمان
در باغچه ی بینش ما می کارد.
زندگی
بارش عشق است
بر اندیشه ی ما
تابش دوست برای همه وقت
بودنش در همه حال.
زندگی،
خاطره ی دوستی امروز است
مانده در تاقچه ی فردا ها.
کسی میدونه آگه تبلت ُ فلش کنیم ریکاوری میشه یا نه؟
تبلتم رو خاموش کردم بلا فاصله بعد لرزش کلید روشن رو زدم الان فقط لگوی سامسونگ میاد
عکس و فیلم ها خیلی واسم مهمه الان من چجکار کنم
تو رو خدا هر کی میدونه یا آشنا چیزی داره واسم بپرسه
خیلی ناراحتم))))):
یه وقتای دلت هیچی نمیخواد فقط دوست داری سکوت کنی و به یه نقطه خیر بشی
که وقتی به خودت میای اصلا یادتم نیاد به چی فکر میکردی....
امشب اینجوریم تو دلم خالیه انگاری ولی درونم غوغاست
اشتباهات گذشته رو کم کم فراموش کردم
ولی گاهی یه حرف یه آهنگ همچین پرتت میکنه تو گذشته که انگاری هیچی فراموش نشده
تنها کسی که فراموش شده فقط خودتی
+من فراموش شدم
++سخت ترین مجازات این دنیا زنده ام ولی سالهاست مثل مرده ها م
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند!
همراه کسانی بودم که همراهم نبودن...
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم...
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصه شکستن دل آنها را نداشتم...
م تو چه دانی که عشق چیست
عشق سکوت است در برابر همه اینها!!
معنای دلتنگی را نمی دانم...
مگر همان نیست که کسی آرزوهایش را
زیر بغل بگذارد و کناری بنشیند....
ومنتظر روز مبادا باشد؟؟
مگر آن نیست که بی بهانه دلت هوای گریه کند و خیال بند آمدن هم نداشته باشد...؟
من مدتهاست اینگونه ام...
اگر این دلتنگی نیست پس چرا نفسم گرفته!!!!
شاید هوای نفس کشیدنم نیست...
صبح برق قطع شد و با خاموش شدن کولر گازی تو اتاقم سکوت همه جا رو گرفت
چون خواب بودم متوجه نشدم چه ساعتی بود خودم میگم یه 10مینی بود
که با روشن شدن کولر گازی متوجه شدم برقا وصل شدن با چشم خواب آلود یه نیم نگاه به گوشیم انداختم ساعت8/30بود پس هنوز زود بود که بیدار شم دوباره گرفتم خوابیدم و به خواب عمیقی رفتم خواب دیدم
سر کلاس درس نشستم و معلم داشت درس میداد خودمو میدیدم یه مانتو شلوار و مقنعه توسی تنم بود
از تو کنج کلاس داشتم خودمو سر نیمکتی که نشسته بودم میدیدم انگاری روحم داشت منو تماشا میکرد
معلم اسممو صدا زد که سوالی که پرسید و جواب بدم منم چون بلدش نبودم داشتم سکته میکردم که یهوی برق رفت و کلاس تاریک شد هیچکی حرف نمیزد و سکوت بود و سکوت تند تند نفس میکشیدم و عرق کرده بودم
که صدای صلوات شنیدم و همه داشتن میگفتن انقدر بی قرار مامانش بود آخرش خیلی زود رفت پیشش
هر کاری میکردم منم صلوات بفرستم نمیتونستم فقط تند تند نفس میکشیدم و عرق میکردم روی صورتم یه سردی رو حس کردم که داشت تکونم میداد و صدام میکرد خاله خاله یه دست کوچیک رو گونه ام حس کردم داره همه جا روشن میشه قلبم آروم میزنه چشامو باز کردم اطرافمو نگاه کردم تو اتاقم بودم و ستایش کنار تختم داشت بیدارم میکرد تبلتو بهش بدم خیسه عرق بودم برقم نبود پتو رو زدم کنارو یه نفس عمیق کشیدم صلوت فرستادم نگاه ساعتم کردم 11ظهر بود خیلی خواب سنگینی بود الان که دارم تایپشم میکنم و یادم میاد منو به فکر برد که به چه دلیل این خواب رو دیدم !
بلاخره تونستم چشامو باز کنم و بگم چقدر خسته ام هنوز((((:
دیشب ساعت5:30صبح بود دیگه خوابیدیم !
همه چی خوب بود عالی بعد یه سال عقد بلاخره با خوشی و شادی عروس و داماد رفتن شروع کنن زندگی دو نفر شون رو انشالله خوشبخت بشن(:
کنکور قبول شدم|:
البته همه قبول شدن/:
حالا بعدن درباره کنکور یه پست مفصل میزارم
30تیرماه جشن ازدواج خواهر زادمه (:
این چند روز حسابی سرمون شلوغه چیدن جهاز عروس تو خونه شون
لیست دعوتیا ،چون حنابندان خودمونیه از اونجای هم که من هم خاله کوچیکه ام هم خوش سلیقه ام ^_^
همه میخوان من حنا رو تزیین کنم کلی ایده دارم چی از آب دربیا خدا میدونه:)))
یه خوشحالیمم اینه فردا تولدمه (:
خوشحالم که تولدم امسال مصادف شد با عید بزرگ مسلمانا
تبریک میگم
عید فطر رو به همه دوستان انشالله قبول باشه طاعات و عبادتتون
سر شبی فکر کنم 12نیم بود همینطور که کانال رو عوض میکردم زدم شبکه 1
که یه آقا پسر کوچلو داشت با یه آقا ی دیگه شعر خونه مادر بزرگه رو میخوندن
برنامه سید ضیا بود
منو برد به دوران کودکی ،کودکی که الان به بچه های دیروز شناخته میشیم
چه دوران خوبی بود همه یه دست صاف و بی ریا
نه دروغی توش بود نه کلک
چه زود گذشت دوران کودکی !
نه زود نگذشت ما زود بزرگ شدیم !!!
گاهی لب پنجره تنهایی دلتنگ خودم میشوم
خودم را ورق میزنم
فصل های سرد ذهنم را
طولانی نگاه میکنم
و آه ،آهی نه از روی تنهای
از سردی ورق های یخ زده میکشم
تابستان وجودم روزی این ورق های
یخ زده را ذوب خواهد کرد
ما جز نابغه هایم !
هر روز صبح هر شب
من: کی از مسواک من استفاده کرده
آبجی بزرگه :مسواکه من اون آبی است
آبجی متوسطه: مسواکه منم اون یکی آبی است
قیافه من |:
خب مسواک منم این آبی است که/:
این نشون میده که ما استقلالیه چند آتیشه ایم یا نشون میده همگی نابغه ایم?!
خب از اونجای دیگه نمیشه به بلاگفا اعتمادی داشت تصمیم گرفتیم به بیان بیام و از نو شروع کنم
با اینکه وبلاگ من از خرداد 92بود به طور کامل حذف شد !
حالا هم با یه اسم و آدرس کاملا جدید در خدمتتون هستم
(: